گاهی..
گاهی دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم از چی
گاهی دلم می خواد بگم اما نمیدونم از چی
گاهی دلم میخواد بخندم اما نمیدونم به چی
گاهی دلم می خواد اشک بریزم اما نمیدونم واسه چی
گاهی دلم میخواد اعتراض کنم اما نمیدونم از چی
وگاهی هم دلم میخواد داد بزنم وبگویم خدایا چرا
چرا هیچیم معلوم نیست چرا نه اشکم نه گریه ام
نه نوشتنم نه گفتنم ونه اعتراضم دلیل نداره چرا
نظرات شما عزیزان:
زندگی نیست بجز یک باور
باوری پاک به زیبایی گل
به شکوفایی یک غنچه یاس
شاخه ای از گل اطلس
سبدی از گل سرخ
بغلی از گل زیبای شقایقبوته ای از گل مریم
یا که برگی از تاک
پس بدان ای جانا
که اگر روزی ، مشکلات ، سختی ها
به تو سیلی زدند ، با تو جفاها کردند
همان باورها ، به تو خواهند فهماند
که ورای همه تلخی هاداوری هست ، خداوندی هست
که تو را می بیند ، و به تو لبخند زنان می گوید
صبر کن ، عشق بورز
قصه عشق تو جانا
نرسیده ست به پایان هنوز
شامگاهان تا صبح ، که بخوابد خورشید و بتابد مهتاب
تو هم اسوده بخواب و در رویاها
به زیبایی گل یاس سپید
لبخند بزن و بر این باور باش
با غروب اسمان ، با طلوع خورشید
سبزه ها و گلها
نسترن ها ، شقایق ، گل سرخ
از پس فصل خزان دوباره خواهند روئید
پاسخ:شیر هم که باشی جلوی جماعت گاو کم میاری بعضی وقت ها دیگه نمیتونی تلاش کنی,درسته شاید وضع تغییر کنه ولی فکر وذهنت همونه